دوست دارم "بکنمت"
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اما با خودم میگم گل که کندن نداره!
تو روح هرچی آدمه منحرفه ......
دوست دارم "بکنمت"
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اما با خودم میگم گل که کندن نداره!
تو روح هرچی آدمه منحرفه ......
ﺁﺧﻮﻧﺪﻩ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺿﺒﻄﺶ ﺭﻭﺷﻨﻪ،
ﻣﯿﮕﻪ ﺁﻗﺎ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﻮﺳﯿﻘﯽ ﻧﺒﻮﺩﻩ،
ﯾﺎﺭﻭﻣﯿﺰﻧﻪ ﮐﻨﺎﺭ،ﻣﯿﮕﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺷﻮ ﭘﺪﺭﺳﮓ !
ﺯﻣﺎﻥ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﻩ،
ﺣﺎﻻ ﻭﺍﯾﺴﺎ ﺗﺎ ﺷﺘﺮ ﺑﯿﺎﺩ
رضا شاه به زور میخواست چادر رو از سر زن ها برداره هیشکی زیر بارنمیرفت
حالا میخوان به زور چادر سر زن ها بکنن بازم کسی زیر بار نمیره !
یعنی لجباز تر از زنها تو کهکشان پیدا نمیشه ها!
مشترک گرامی شما برنده یک شوهر خوشگل شده اید جهت دریافت اطلاعات بیشتر به سایت
شتردرخواب بیند پنبه دانه گهی لپ لپ خوردگه دانه دانه مراجعه فرمایید.
باتشکر شرکت بشین تابیاد
به دوستم گفتم سه بار پشت سر هم بگو
سه سیر سرشیر سه شیشه شیر !
نامبرده حدود یک ساعته لکنت زبون گرفته !!!!؟؟؟؟
مهندس کیست؟
در واقع “مهندس” به کسی میگن:
که تو کاری تخصص داره و کاری رو به خوبی انجام میده.
… همین کلمه ی “مهندس” با حفظ سِمت,
به کسایی که تو یه کاری گند میزنه هم گفته میشه.
بعد در جای دیگه ممکنه “مهندس” در قالب یک اسم اشاره,
به کسی که اسمشو نمی دونیم هم استفاده بشه.
همچنین اگه همین کلمه ی “مهندس” خوب ادا شه,
میتونه در حکم فحش هم باشه
یکی از مزایای پسر بودن اینه که هرچقد دلت خواس میتونی گریه کنی
آخرش دستتو محکم بمالی به چشمت، هیچچچچی نمیشه!
نه ریمیلت پخش میشه نه سایه ات بهم میریزه ….!
سلامتیه اونایی که خودشون سنی ندارن
ولی روزگار دلشونو پیر کرده …
پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه ۱۸ سال خاطره تعریف می کنن!
لامصبا همشونم قهرمان پادگان بودن !
از این طرح هزاران لبخند که هیچی به ما نرسید.
حالااگه یه طرح هزاران فحش بذاره
من یه نفری همه رو برنده میشم !
دوستم تعریف میکرد هروقت می خواسته بره حموم گوشیشو قفل میکرده
بعد میرفته یک روز که از حموم میاد میبینه خواهر کلاس اول دبستانیش
گوشیرو گرفته جلو نور تا از جای انگشت رو گوشی رمزشو پیدا کنه
ما کجااااااا و دهه هشتادی ها کجاااااا !
پسره ۸ سالشه از باباش تبلت میخواد
والا ما ۸ سالمون بود دستمونو گاز میگرفتیم
که جاش بمونه شبیه ساعت مچی بشه
به قدری کیف میکردیم انگار ساعت سواچ دستمونه
دیشب پشت چراغ قرمز میدون بودیم
دیدم افسر داره یکیو جریمه میکنه که از چراغ قرمز قبلی رد شده
یارو گفت سرکار ننویس ندیدمت !
دختره میگه:اومدم بپیچم دستم خورد به برف پاک کن
واسه اینکه جلوی پسرای دانشگاه ضایع نشم آب پاشم زدم!
یک دختره دیگه اومده زیرش کامنت گذاشته میگه:زکی!
من موقع راه افتادن خاموش کردم پیاده شدم کاپوت رو زدم بالا
الکی به امداد خودرو هم زنگ زدم و منتظرشون وایسادم !
دیشب که خوب می خوردین! این چی چیه آوردین؟
(گروه کُر بانوان در مراسم پاتختی در هنگام باز کردن کادو)
شلوار رنگی میپوشی بپوش …
ولی خدایی دیگه کفش زرد و شلوار قرمز و پیراهن سبز و باهم نپوش
اسمارتیز که نیستی لامصب
روی میز صبحانه شما این میوهها گذاشته شدهاند، که یکی را باید انتخاب کنید :
این بیماری شما باید فوری درمان بشه:
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺑﮕﻮ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﻧﮑﻨﻨﺪ
ﺑﮕﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﯿـﺮﻩ ﺍﺕ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﺳﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ !
ﻧﻪ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻣﯿﮑﺸﻢ ، ﻧﻪ !
ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﯿﺴﺖ ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﻣﯿﺸﻮﻡ...
کاش در این رمضان لایق دیدار شویم
سحری با نظر لطف تو بیدار شویم ...
دختره نوشته:
ایشالا جام جهانی بخوریم به ترکیه انتقام این فیلمای جم رو که زندگی واسمون نذاشتن بگیریم
بعد یه یارو زیرش کامنت داده:
جومونگ رو که شکست دادیم حالا نوبت سلطان سلیمانه!!!
چند وقت پیش حس کمبود محبت داشتم
رفتم ی کم بتادین تو دستم ریختم و اومدم جلو مامانم
سرفه کردم گفتم وای خون دارم خون بالا میارم !
مامانم زد تو سرم گفت از بسکه میری
تو اون اینترنت بی صاحاب
برو توالت فرشامو کثیف کردی ..
بابام که داشت اخبار نیگا می کرد
داداش کوچیکم هم داشت از خوشحالی
بالا پایین می پرید و میگفت آخ جون اگه بمیری
اتاقت مال من می شه !
کی اشکاتو پاک میکنه شبا که غصه داری؟
.
.
.
.
.
.
.
مدرسان شریف
خز به چه کسی گفته میشود؟
.
.
..
.
.
.
پسری که حتی در فیس بوک شماره میدهد!!!
ﺭﺳــــﻤﺎ " ﺑﺎﯾــــﺪ ﺑﻪ ﺑﻌﻀـــــﯿﺎ ﮔﻔـــــﺖ :
.
.
.
.
.
.
.
ﻋﺰﯾـــﺰﻡ ﺷـــﻤﺎ ﻧﻪ ﺩﺍﻓـــــــﯽ ، ﻧﻪ ﭘﺎﻓـــــــــﯽ ... ﺷﻤﺎ ﯾﻪ ﮔﺎﻓـــــــﯽ ﮐﻪ
ﺭﻭﺯﮔــــــــــﺎﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭﺳــــﻂ ﺧﻠـﻘﺖ
+18
.
.
.
.
یکی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی خاطره جالبی را که مربوط به سالها پیش بود نقل می کرد:
”چندین سال قبل برای تحصیل در دانشگاه سانتا کلارا کالیفرنیا، وارد ایالات متحده شده بودم، سه چهار ماه از شروع سال تحصیلی گذشته بود که یک کار گروهی برای دانشجویان تعیین شد که در گروه های پنج شش نفری با برنامه زمانی مشخصی باید انجام می شد. دقیقا یادمه از دختر آمریکایی که درست توی نیمکت بغلیم می نشست و اسمش کاترینا بود پرسیدم که برای این کار گروهی تصمیمش چیه؟ گفت اول باید برنامه زمانی رو ببینه، ظاهرا برنامه دست یکی از دانشجوها به اسم فیلیپ بود. پرسیدم فیلیپ رو می شناسی؟ کاترینا گفت آره، همون پسری که موهای بلند قشنگی داره و ردیف جلو میشینه! گفتم نمیدونم کیو میگی! گفت همون پسر خوش تیپ که معمولا پیراهن و شلوار روشن شیکی تنش میکنه! گفتم نمیدونم منظورت کیه؟ گفت همون پسری که کیف و کفشش همیشه ست هست باهم! بازم نفهمیدم منظورش کی بود!
اونجا بود که کاترینا تون صداشو یکم پایین آورد و گفت فیلیپ دیگه، همون پسر مهربونی که روی ویلچیر میشینه…
این بار دقیقا فهمیدم کیو میگه ولی به طرز غیر قابل باوری رفتم تو فکر، آدم چقدر باید نگاهش به اطراف مثبت باشه که بتونه از ویژگی های منفی و نقص ها چشم پوشی کنه… چقدر خوبه مثبت دیدن…
یک لحظه خودمو جای کاترینا گذاشتم ، اگر از من در مورد فیلیپ میپرسیدن و فیلیپو میشناختم، چی میگفتم؟
حتما سریع میگفتم همون معلوله دیگه!!
وقتی نگاه کاترینا رو با دید خودم مقایسه کردم خیلی خجالت کشیدم…
شما چی فکر می کنید؟
چقدر عالی میشه اگه ویژگی های مثبت افراد رو بیشتر ببینیم و بتونیم از نقص هاشون چشم پوشی کنیم”
ﺩﺧﺘﺮﻩ همسایه ﺯﻧﮓ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺯﺩ، ﮔﻔﺖ :
ﻛﻠﻴﺪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻴﺘﻮﻧﻢ ﺑﻴﺎﻡ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﻴﺎﺩ؟
ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﺁﺯﻣﻮﻥ ﺍللهيه ...
ﮔﻔﺘﻢ ما خونه نيستيم .... درو ﺑﺴﺘﻢ ... ^_^
با دوس دخترم داشتیم از خیابون رد میشدیم ، عینک دودی زده بود. گشت اومد گفت خانوم چه نسبتی با شما دارن؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
منم گفتم : خانوم کور هستن دارم از خیابون رد می کنم.
کصافط باهام کات کرد!!
تازه کلی هم پیش ماموره بهم فش داد!
ماموره مونده بود بخنده یا ما رو بگیره........
آغا طرف رفته خواستگاري باباي عروس با لب تاپ اومده ميگه جوان،من اهل تحقيقات محلي و اينا نيستم ◄ يوزر پسورد فيسبوكت رو بده ببینم
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی میگذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان، یک پسربچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند..
پسرک گریان، با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت : “اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند، هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم، کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم برای اینکه شما را متوقف کنم، ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم.”
مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت. برادر پسرک را روی صندلیاش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد.
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما، پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند؛ اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.
عاغا پسرا ميدونيدبزززززززرگترين آرزوي يه دختر چيه؟؟؟
.
.
.
.
.
نميدوني؟؟؟ بيا پايين بگم
تعداد صفحات : 6