از لقمان پرسیدن فندک دارى؟ گفت ازبى ادبان... گفتند: نه! پرسیدیم فندک داری؟!!! ...لقمان ناراحت شد زد تو گوش یارو اونم یه دونه زد تو گوش لقمان!! خلاصه دعوا بالا گرفت؛ به هم فحش میدادند اصن لقمان یه فحشایی میداد که تازه معناي حکايت "از که آموختي" رو درک کردم!