loading...
nam of god
مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 82 چهارشنبه 20 شهریور 1392 نظرات (0)

ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭﻧـﺎﺷﻴــﻢ ﮐـﻪ ﺍﮔــﺮﻡ ﻇـﺎﻫــﺮﻣـﻮﻥ ﺑــﻪ ﻗـﺸﻨـﮕــﻲ ِ
ﺧـﯿـﻠﻴــﺎ ﻧﻴــﺴﺖ,
ﭘﻴـﺶ ﺧــــﻮﺩﻣﻮﻥ ﺧــﻮﺷﺤــﺎﻟﻴـــــــﻢ ﮐـﻪ ﺑــﺎﻃـﻨﻤـــﻮﻥ ﺍﺯ
ﺧـﯿـﻠـﻴـﺎ ﻗـﺸﻨـــﮕﺘـــــﺮﻩ !

مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 85 چهارشنبه 20 شهریور 1392 نظرات (0)

پسر جواني در کتابخانه از دختري پرسيد: مزاحمتان نمي شوم کنار دست شما بنشينم؟
دختر جوان با صداي بلند گفت: نمي خواهم يک شب را با شما بگذرانم
تمام دانشجويان در کتابخانه به پسر که بسيار خجالت زده شده بود نگاه کردند.
پس از چند دقيقه دختر به
سمت آن پسر رفت و در کنار ميزش به او گفت:
من روانشناسي پژوهش مي کنم و ميدانم مرد ها به چه چيزي
فکر ميکنند، گمان کنم شمارا خجالت زده کردم درست است؟
پسر با صداي بسيار بلند گفت: 50 دلار براي يک شب!!؟ خيلي زياد است!!!
وتمام آناني که در کتابخانه بودند به دختر نگاهي غير عادي کردند، پسر به گوش دختر زمزمه کرد
« من حقوق ميخوانم و ميدانم چطور شخص بيگناهي را گناهکار جلوه بدهم!!»

مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 97 چهارشنبه 20 شهریور 1392 نظرات (0)

دختر ۵ ساله‌ای از برادرش پرسید
.
.
.
.
معنی عشق چیست ؟؟
.
.
.
.
برادرش جواب داد :
عشق یعنی تو هر روز شكلات من رو ،
از كوله پشتی مدرسه‌ام بر میداری ،
و من هر روز بازهم شكلاتم رو همونجا میگذارم

مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 86 یکشنبه 10 شهریور 1392 نظرات (0)

این داستان واقعیست!

دوستم تعریف میکرد با مهندس ژاپنی در میدان پارس جنوبی عسلویه در رابطه پروژه و تاسیسات پالایشگاه صحبت میکردم که توجه مهندس ژاپنی به صندوق صدقه های کنار خیابان جلب شد و از من پرسید که اینها چیست ؟
من هم برایش توضیح دادم که اینها صندوقیست که مردم باریختن پول و صدقه برای حمایت از افراد بی بضاعت و......
مهندس ژاپنی در جا ایستاد و گفت :
مگر شما در کشورتان با چنین ثروت عظیمی فقیر وبی بضاعت هم دارید!!!!!

مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 75 یکشنبه 10 شهریور 1392 نظرات (0)

مکالمه چند وقت پیش منو مامانم:

مامانم: اگه خالت زنگ زد، گوشیو بر ندار
من:خوب واسه چی؟
مامانم: اخه میخواد خبر مرگ خواهر شوهرشو بده!

من: خوب چه ربطی داشت؟
مامانم: اخه من هنوز در جریان نیستم، اگه منم بفهمم نمیتونم امشب برم عروسی!!!
من :|

مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 71 یکشنبه 10 شهریور 1392 نظرات (0)
ماهیها چقدر اشتباه میکنند !!

قلاب ، علامت کدامین سوال است که بدان پاسخ میدهند؟!…

آزمون زندگی ما پر از قلابهاییست ، که وقتی اسیر طعمه اش میشویم ، تازه می فهمیم ماهیها بی تقصیرند…
مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 85 یکشنبه 10 شهریور 1392 نظرات (0)

خواهرم داشت کوفته قلقلی درست میکرد (ظرفی که قلقلیا رو میذاشت داخلش کوچیک بود)
دیدم داره با خودش حرف میزنه
گفتم :چی میگی با خودت؟!
گفت دارم به قلقلیا میگم مسجدی بشینین همه تون جا شین!

مهدی شیرکوند مقدم بازدید : 75 یکشنبه 10 شهریور 1392 نظرات (0)

ﺧﺎﻧﻤﺎﯼ ﻋﺰﯾﺰ...!.
عزیزان من...!.
ﺍﯾﻨﻘﺪ ﺷﻴک ﮔﻮﻧﻪ ﻭ ﻟﺐ ﻭ ﺩﻣﺎﻏﺎﺗﻮﻧﻮ ﻋﻤﻞ ﮐﺮﺩﻳﻦ..
ﺍلاﻥ ﺗﻮ ﺧﻴﺎﺑﻮﻥ ﻫﺮﭼﯽ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﺷﮑﻞ ﺳﻴﻨﺪﺭﻻﺱ...
ﻫﺮﭼﯽ ﺑﭽﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﻢ ﺷﮑﻞ ﺳﻤﻨﺪﻭﻥ...
این تناقض رو کی میخواد پاسخ بده؟!!!!

تعداد صفحات : 23

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 224
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 35
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 12
  • بازدید هفته : 140
  • بازدید ماه : 96
  • بازدید سال : 2,596
  • بازدید کلی : 42,633