خوابگاه دخترا موقع عوض کردن لباس :
ووووووی مهشیــد جون نیگا نکنیـا عژیـژم ، چشای خوشگلتـو ببند ..
خوابگاه پسرا موقع عوض کردن لباس :
اووووووف سعـــید عجب کونی به هم زدیا! یه بارم پیش ما بخواب !!!
ميدوني قشنگترين حس دنيا چيه ؟ اينکه بدوني همون بلايي که سرت آورده سرش آوردن ...
تصور كنين دخترا برن جبهه جنگ:
كتي؛اون دشمن رو تير بارون كن
نه حيفه خوشكله دلم نمياد بكشمش؛ نميخوام
سارا؛اون پسره رو بمبارون كن
نه شبيه رضا هس نميتونم بكشمش
مهسا تفنگ ها رو پر كن
باشه؛يه لحظه وايسا موهامو ببندم
نيلو خشاب ها رو بيار
أه يه سوسك داره رو خشابا را ميره
شبنم؛اون پسره رو بكش
واي نه نميتونم خون ببينم
سوسن هفتيرا رو پر كن
اه ديدين جي شد ناخنم شكست!!!:))))))))))))))
مگه میشه............
مگه میشه یه زن خوشبخت نباشه وقتی که:
مردش از سر کار میاد بعد با همه خستگیش میگه من امشب میخوام شام درست کنم و بدون اینکه حتی چایی که براش ریخته شده رو بخوره و نفسی تازه کنه بره تو آشپزخونه یک ساعت پای گاز مشغوله درست کردن غذایی بشه که زنش هوس کرده
مگه میشه یه زن خوشحال نباشه وقتی که:
مردش در یخچال رو باز میکنه پرتقالها رو درمیاره میشوره ، بعد دونه دونه با دستهای مهربونش آبش رو میگیره میریزه تو لیوان شیرین میکنه میاره میده زنش و میگه تو بخوری من کیف میکنم.
مگه میشه یه زن سپاسگزار نباشه وقتی که:
هر وقت مردش مرغ و ماهی میخره چون میدونه زنش از شستن و پاک کردن هپلی های اونا چندشش میشه ،خودش میره تو آشپزخونه و فورا با حوصله اونا رو میشوره و بسته بندی میکنه
پازل دل یکی روبهم ریختن هنرنیست،
هروقت باتیکه های شکسته ی دل یه نفر یه پازل جدید براش ساختی،
هنرکردی.
گفت: که چی؟ هی جانباز جانباز ، شهید شهید!
میخواستن نرن! کسی مجبورشون نکرده بود که!
گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
گفت :کی؟!!
گفتم همونی که تو نداری!
گفت: چی؟!
گفتم: غیرت!
گزارش کار آزمایشگاه بیوشیمی
گزارش کار آزمایشگاه ژنتیک
گزارش کار آزمایشگاه ژنتیک
گزارش کار آزمایشگاه شیمی - عمومی 2
تعداد صفحات : 23